pathway

or track or trail or towpath

pathway

or track or trail or towpath

کیت قسمت 36

جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۶ ق.ظ

دارم سریال in treatment را می بینم. نمی دونم از کی اما از وقتی یادم می آید آنچه از آدمی سر می زند، روانشناسی، برایم جذاب بوده است. آن موقع که راهنمایی بودم و مسئول کتابخانه مدرسه و وقت ساعت کلاس به اسم تحویل کتاب به بچه ها جیم می شدم و می رفتم پیش مشاور جدید مدرسه. چیزی نو ظهور: مشاور. یک خانم خوشگل خوش خنده که حرف هایت را به معلم های خیلی دور از تو نمی گفت. می رفتم و برایش چه می گفتم؟ همان هایی که توی دختر خاطرات می توانستم بنویسم. حتی بیشتر از آن. یا ختی قبل ترش... وقتی که خانم فردوسی پور را تلویزیون نشان می داد و مامان می گفت باید یک خانم روانشناس مثل او شوم. خانم فخار روانشناسی که افتخاری آخرین سال خدمتش را آمد مدرسه مان. که او هم می خندید. زیبا بود. با هم کل کل می کردیم. و خب دبیرستان شادترین دوره زندگی من تا به حال بوده است. باید از این دوره بنویسم. چون برایم مهم است. چون چند سال پیش، 96 بود یا 95 وقتی پیش آن روانشناس رفتم وقتی گفت آرزوهایت را بنویس نوشتم: همان صحرای دبیرستان شوم. کارشناسی خودم برای خودم بس بود. خودم و خدای خودم. روی یک برگه می نوشتم. جواب می دادم و بعد برگه را دور می انداختم. چرا دفتر خاطرات ندارم؟ دارم. از شاید دوم سوم دبستان. همان موقع که دفتر خاطرات قفل دار را توی لوازم التحریری سپهر دیدم و زور شدم تا برایم خریدند. و می نوشتم. از همه چیزها. تا آن زمان که سعید حجاریان ترور شد. از تنگ ماهی که شکست و ماهی داشت می مرد و من نوشته بودم مثل سعید حجاریان. و بعد بابا با من صحبت کرد که نباید به این چیزها فکر کنم و فهمیدم همه دفتر خاطرات محرمانه من را می خوانند. دیگر خیلی چیزها را ننوشتم. اتفاقا از پسرها می نوشتم. و می دانستم خوانده می شود اما از درونیاتم ... خیلی کم. داشتم از کارشناسی می گفتم. با بهترین دوست توی سلف دانشگاه یک میز داشتیم و آدم ها را تحلیل می کردیم. آن زمان ها که سلف خواهران و برادران نبود. یک میز چهار نفره که به دیوار تکیه داده بودند و جا برای دو نفر باقی مانده بود. و بعد بقیه گروه 14-15 نفره مان سر می رسید. کتاب ها هم بودند. و راستی... وبلاگ هم بود. خرمگس. ارشد مشاور یا روانشناسی را ندیدم که حتی کمی خوب باشد. روانشناس های مفتی دانشگاه را چک کردم. بازی می دادمشان. حرفی تحویلش می دادم که دوست داشت و او هم منبر خودش را می رفت. به چالش کشیده نمی شدم. برای تایید می رفتم. گاهی تایید کاری که می خواستم و گاهی تایید برتریم. آخرش به منشی مرکز گفتم... گفتم می شود بنویسم؟ بجای حرف زدن بنویسم. علت را جویا شد. گفتم وقت حرف زدن بازی می دهم شان. گفت به این حالت می گویند مقاومت در برابر مشاور. بی خیال شدم. تا دوباره یافتن سالار. وقتی پا توی اتاقش گذاشتم حالم بد شد. خیلی جوان بود که بشود اسمش را روانشناس گذاشت. گفتم حیف پول و نشستم. اما زود فهمیدم باهوش است. حمله می کند. از من بیرون می کشد. دور اول مراجعه هایم خوب بود. سپر انداخته بودم. اما بعد رها شد. به خیلی ها معرفی اش کردم. هر که رفته، حتی آنها که اعتقادی نداشتند به این چیزها، می گویند خوب بوده است. دیگر نمی روم. رویم نمی شود که بروم. آخرین بار یک کل انداختیم. گفتم فلان. گفت عمرا. حرفش درست از آب در آمد. اما نه آن طور که پیش بینی می کرد. یک تب و لرز عجیب نگذاشت. حالا به آن روز فکر می کنم شاید اثر حمله عصبی بوده یا شاید هم همان آنفولانزاهای زمستان. تا صبح دندان هایم روی هم می خورد. به خودم دستور می دادم مهلت داری تا صبح خوب بشوی. و صبح نزدیک چهار صبح خوب شدم. تبم پایین رفت و خوب شدم. اما شرط را باختم. و بعد اتفاقات بعدی. دوست ندارم شکستم را ببیند و برای همین نمی روم و فحشش می دهم.

فیلم "تحت درمان" فلیم خوبی است. یک روانشناس با مراجعینش. که هر کدام یک بخشی از من را نشان می دهند. شاید یکی از رشته هایی که دوست داشتم مطالعه کنم همین ذهن و پیچیدگی ذهن و رفتار ما آدم هاست. نوروساینس هم. فیلم را نمی توانم تحمل کنم. ازخوبی اش. دلم می خواست می توانست به من کمک هم بکند. شاید تحیلیل می کردم خودم را با آن. یک روش ایماگو را بکار بست که جالب بود. سوفی، لورا، پاول، کیت و آن خلبانه و زن وشوهره. دیروقت شد. بعدها بیشتر می نویسم. خودم را از نگاه این داستان ها بگویم. تعریف کردن خود به آدم خیلی کمک می کند. شاید کتاب ها و فیلم ها برای همین بوجود می آیند. که به ما کمک کنند خودمان را تعریف کنیم. و رهاشویم و ... کمی جلوتر برویم. فعلا همین ها.

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۶ ق.ظ
  • کرفس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی